کنایت از زاهد. عابد: سجاده نشینی که مرید غم او شد آوازه اش از خانه خمار بر آمد. سعدی (طیبات). آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند گو همچو ملک سر بسماوات بر آرید. سعدی (غزلیات). عافیت چشم مدار از من سجاده نشین که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم. حافظ
کنایت از زاهد. عابد: سجاده نشینی که مرید غم او شد آوازه اش از خانه خمار بر آمد. سعدی (طیبات). آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند گو همچو ملک سر بسماوات بر آرید. سعدی (غزلیات). عافیت چشم مدار از من سجاده نشین که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم. حافظ
کسی که در کوه ساکن باشد. آنکه در کوهستان زندگی کند: شکانیان، قومی شبانکارۀ کوه نشین اند. (فارس نامۀ ابن البلخی ص 167). ایمن از کوه نشینان به گذر باد آبان شوم ان شأاﷲ. خاقانی
کسی که در کوه ساکن باشد. آنکه در کوهستان زندگی کند: شکانیان، قومی شبانکارۀ کوه نشین اند. (فارس نامۀ ابن البلخی ص 167). ایمن از کوه نشینان به گذر باد آبان شوم ان شأاﷲ. خاقانی